متن آهنگ کاغذ رنگی از مهراب

یه روزی تو همین روزا بود که به دنیا امدم
امدم اما نفهمیدم کجا امدم
همش گریه میکردم یه حال عجیبی داشتم
انگار میدونستم اینجا قراره بد گرفتار شم
قسمت ما هم این بود اما چرا بد بود همش
میشندیم زمزمه ها را سر انتخاب اسمم
یهو چشمامو باز کردم نمیدونی با چه عذاب
همون جا گفتن اسمشو میزاریم مهراب
کاشکی راهمو به این دنیا یه جوری میبستم
مثل یه سریا که اون موقعه سر زار میرفتن
بقیه عادت دارن به این دنیا خیلی وقته
انگار یکی میگفت نرو ته این زندگی تلخه
یکیشون شد غم خور دردام صداش میکردم مادر
یکیشون را زبونم میگرفت صداش کنم پدر
گریه میکردم نمیزاشتم رو گونه هام بشینه
نمیدونستم این داستان تا کوچیکم همینه

نمیدونستم چقدر راه های شهر منتظرن واسه بچه پاینی که پول نداره واسش بدن
کوچه های پایین شهر آبرومو میبری تورو خدا اقا یه بادکنک از من میخری
شیششو میداد بالا گازشو میگرفت میرفت
دود اون ماشین لعنتیش توی چشم من میرفت
یکیشون میخندید به دود گرفته پای چشمم
یکیشون اعصاب نداشت یه مشت گذاشت پای چشمم
صاحبای برجای هزار طبقه صدا میاد
چرا خوشبختی واسه ما آدرسو اشتباه میاد
چهار راه بالای شهر ناله هامو میشنوی این بچه ها گشنه میخوابن چرا دم نمیزنی
یکی از جیب خودش واسه خودش قرض میکرد
یکی از کیسه خلیفه واسشون نذر میکرد
یکیشون میگفت عیب نداره یه روز بزرگ میشن
یکی با سیلی سرخ صورتشو سبز میکرد

ای کاش خودم میتونستم انتخاب کنم که کجای این دنیا باشم
نمیدونم که این تقدیر یا سرنوشت من باید تنهایی باشم
به دنیا اومدم تو این شهر غریب همش تنها بودم کسی تنهاییمو ندید
دل خودم اتیش میگیره از سرگذشت قلبم که میدونست چی میشه چرا قلبمو افرید

هنوز دلشوره دارم که دیگه تورو ندارم دلم میخواد بدون تو سر به بیایون بذارم
از این آدمایی که آدم بشو نیستن بیزارم
من بیقرارم واسه عمری که ندارم واسه قلبم میسوزه دل طفلکی
که نمیدونه قراره چی به روزش بیارن این آدما انگار قصد مرگ قلبمو دارن

وقتی سکوت نیمه شب با بغض و گریه میشکست
وقتی که روی شونه هام گرد غریبی مینشت
وقتی کسی نبود بگه غصه نخور کنارتم اوضاع بد تموم میشن همدم روزگارتم
لحظه ی دیدن چشات لحظه ی رویایی میشه
نمیدونی تو قلب من با تو چه غوغایی میشه
بهونه ی ترانه ای تویی صدای خوندنم
تو میدونی بند به تو نبودنامو موندنم
خودت میدونی جونمی بهونه میخوای واسه چی
همه دنیام مال تو اگه تو مال من بشی
شاید بوده قسمت و تقدیر خودمم نمیدونم این بار آخر دارم واسه ی چشمات میخونم
دردمو میفهمیدی ای کاش نمیرفتی اینجوری من میتونستم بمونم تو گفتی که نمیتونی
بگو از کجای این قصه برات داد بزنم این حرف آخرمه نه من دل نمیکنم