متن آهنگ قصه ی من از جاستینا

یروزی روزگاری یه قصه یادگاری
که وقتی می گی جایی
می خندی گاه گاهی
یروزی روزگاری
یه روزه خوبو عالی
همه جا سردو برفن سیم ماهه بهمن
صدایه گریه زاری یه بچه تویه راهی
یه دختر یه جنسه سفتو محکم
یکی که قده اشکه می ریزه
اما عمرا اسیره غم نمی شه
حتی اگه حقو خوردن
یکی که وقتی فهمید همچی گــنگو پوچه
دنیایی که زور توشه نترسید
بدنیا اومد اما نخندید

هیشکی نمی دونه
این قصه یه منه قصه یه منه
قصه یه من
این قصه ی منه قصه ی منه
قصه ی من

یه قصه به اسم خانواده همه چی روبه راهه
پدر حساب داره مادر که تو اداره
همیشه مهد بودم ساکتو سرد بودم
تو خاله بازی هامون همیشه مرد بودم
تمامه حسه بچگیم تو خطو رنگ نقاشی
تمام انتظارهامون سه ماهه گرم تابستون
قایقایه کاغذی دفترایه فانتزی
قصه با مادربزرگ فیلم کلاه قرمزی
رسیدیم آخراش بلوغو باوراش
یحرف خط خطی
رو جلده دفتراش رسید به سر کشی
یه حسه پر کشید
بجای جنسه زن بگی که مردشی
رسید به ترسو لرز به حرف حقو نحس
همیشه چشممون به جای عقلو مغز
رسیدیم آخراش خداو آدماش
مداله بندگی به از ما بهترهاش
مداله بندگی
به از ما بهترهاش

هیش کی نمی دونه
این قصه ی منه قصه ی منه
قصه ی من
این قصه ی منه قصه ی منه
قصه ی من